سلام و درود فراوان خدمت شما دوستان عزیز! سیاوش صمدی هستم. در این پست قصد دارم در مورد فیلترهای احساسی که مانع رشد و پیشرفت ما تقریبا در هر مهارتی میشن صبحت کنم.
سر کلاس نشستی! از فضای کلاس خیلی خوشت نمیآد. دلایل خودت رو هم داری! آخرین باری که جواب استاد رو داده بودی، غلط بود و بچهها همه زدن زیر خنده! به خودت گفتی دیگه جواب سوالی رو نمیدی! چه کاریه؟! سرت رو بنداز پایین و برو و بیا! اما استاد اذیت میکنه! همش روش رو میکنه به تو و سوال میپرسه، این همه شاگرد سر کلاس هست! چرا همش تو؟! کم کم عرق میکنی و احساس میکنی که الانه که نوبت تو بشه و اسم تو رو صدا بزنه….
خیلی از ماها سر کلاس چنین حسی رو تجربه کردیم! حس خجالت یا ناراحتی از اینکه نکنه اشتباهی بکنی و بقیه بهت بخندن و یا بدتر از اون، خود استاد نچنچ راه بندازه و سرش رو به نشانهی تاسف تکون بده…. دیگه با چه رویی میخوایم برگردیم سر کلاس!
به این حس شرمندگی و خجالت که در خیلی جاها مانع جلو رفتن ما میشه، میگن “فیلتر احساسی” یا “affective filters“.
مفهوم فیلترهای احساسی (Affective filters) اولین بار توسط بزرگ محققان در زمینهی زبان انگلیسی، آقای استیفن کراشن، مطرح شد که به گفتهی ایشون:
”
فیلترهای روانشناختی یا به پروسهی یادگیری زبان کمک میکنند و یا میتوانند باالکل آنرا متوقف کنند.
(چند نفر از شما بخاطر تجربهی تلخی که سر کلاس داشتید دیگه ادامه ندادید؟)
قبل پرداختن به عوامل تشدیدکننده فیلترهای احساسی، بریم ببینیم یک کلاس ایده آل چه ویژگیهایی داره.
تجسم کنید که در یک محیط عاری از هرگونه تنش قرار گرفتید. همکلاسیهای شما هیچ کدوم ایرانی نیستند و در نتیجه تنها راه ارتباط برقرار کردن با بقیه فقط و فقط زبان مشترک “انگلیسی” هست و نمیتونی با اون لابلا فارسی پروندن خودت رو نجات بدی. اما برخلاف چیزی که انتظارش رو داری، احساس راحتی میکنی. تن صدای اطرافیان گرم و خوب هست، لحن تمسخری توش نیست. حرکات بدن چه مدرس چه همکلاسی ها همه در راستای دلگرمی دادن هست و بس، نه کسی سرش رو به نشانهی تاسف چپ و راست میکنه و نه کسی به خودش اجازه میده بهت پوزخند بزنه. انگار همه چیز سر جای خودش هست! و تو کمکم اعتماد به نفس از دست رفته رو پیدا میکنی و آمادهای حتی اشتباه کنی، چرا که توی این کلاس “اشتباه کردن” به منزله طی کردن یکی از پلههای ترقی هست، نه مایه مضحکه و تمسخر!
همهی زبانآموزان در پروسهی یادگیری زبان یک فیلتر نامرئی توی خودشون دارن که باعث تشویش، اضطراب، و از دست دادن اعتماد به نفس میشه. این فیلتر نقش مهمی رو در یادگیری زبان ایفا میکنه.
بعضی تا حدی از فیلترهای ضعیفتری نسبت به بقیه برخوردار هستند که در نتیجه باعث میشه ریسکپذیرتر بشن و به تبع اون سر کلاس شجاعت بیشتری به خرج بدن. البته، همه اینقدر خوش شانس نیستند. خیلی از ماها از فیلترهای خیلی خیلی قوی احساسی برخوردار هستیم که در خیلی از کارها بخاطر تزریق تشویش و استرس مانع ما شدن تا حدی که حتی سر کلاس اجازه خارج شدن یک جمله از دهان ما رو نمیدن. تقریبا میشه به جرات گقت که هرچه قدرت فیلترهای احساسی کمتر باشن، میزان پیشرفت شما بیشتر خواهد بود. اما همینطور که در دو داستانی که بالاتر تعریف کردم، شرایط کلاس هم به شدت میتونه در تقویت و یا تضعیف این فیلترها موثر باشه.
تصور کنید سر کلاسی نشستید که شما از هر ده کلمه فقط دوتاش رو متوجه میشید! مشخصا سطح کلاس برای شما مناسب نیست، درواقع خیلی بالاتر هست! یک لبخند تصنعی روی لب شما میشینه و با خندهی بقیه شما هم میخندید و سر تکون میدید، نه اینکه جزوی از جمع هستید بلکه نمیخواین دستتون رو بشه که چیزی رو نفهمیدید! وقتی سطح مطالب کلاس برای سطح شما سادهسازی نشده باشه، شما از کلاس خودتون رو کنار میکشید (درواقع zone out میکنید) و این به فیلترها اجازه میده که کنترل اوضاع رو در دست بگیرند!
بذارید با یک مثال توضیح بدم. مدتی من کارشناس آموزش یک موسسهی بسیار معتبر بودم و از وظایف من آبزرو کار همکاران در کلاس بود. یکی از همکاران ما بعد از سالها زندگی در آمریکا تصمیم گرفته بود بیاد ایران و در موسسهی ما استخدام شده بود! بعد از چند جلسه هم خودش هم دانشجواهاش با دلخوری پیش من اومدند و هر دو گروه یک حرف میزدن “ما حرف هم رو نمیفهمیم!” استاد هوش دانشآموزان رو زیر سوال میبرد و دانشجویان “عدم تسلط” استاد رو! تصمیم گرفتم که یک جلسه برم سر کلاس بشینم تا اوضاع رو از نزدیک بررسی کنم! مشکل ساده بود! استاد فراموش کرده بود که سر کلاس با زبانآموزان داره صحبت میکنه، نه دانشجویان متولد آمریکا! درواقع اصلا و ابدا سادهسازی در کلاس ایشون صورت نمیگرفت که در اصطلاح بهش “LEVEL ADAPTATION” و “MODIFICATION” گفته میشه!
تصور کنید که قصد دارید باغبانی یاد بگیرید. برای همین میرید سراغ یکی از اقوام که به صورت حرفهای سالها باغبانی رو دنبال کرده تا ازش کمک بگیرید! ایشون بجای اینکه در جلسهی اول از شما بخواد که مثلا خاک گلدان رو عوض بکنید، از شما میخواد که با سنجش میزان Ph خاک گلدان در رابطه با میزان اسیدی یا بازی بودن این خاک تصمیم بگیرید و گل مناسبی رو برای این خاک تهیه کنید! خب شما اول سرتون رو میخارونید و بعد کنار میکشید و یا دیگه سراغ ایشون نمیرید!
اگر سر کلاس دانشجویان با تمرینهای چندوجهی رو به رو بشن ممکنه واکنش مشابه داشته باشند.
تقریبا هیچ کس خوشش نمیاد که تحصیح بشه! اما اگر بخوایم رشد و پیشرفتی بکنیم، باید پذیرای نقدهای سازنده باشیم. در رابطه با دادن بازخورد، انواع آن و نحوهی ارایه بازخورد در یک مقالهی جدا به صورت مفصل خواهم پرداخت! اما میخوام این رو بدونید که نحوهی ارایه بازخورد به زبانآموز مخصوصا سر کلاس در حضور بقیهی زبانآموزان میتونه یک مشوق و یا ابزاری برای تنبیه باشه!
متاسفانه در ایران مخصوصا در مدارس در صورت ضعف دانش آموز در ارایه مطالب خواسته شده، با تنبیهات بسیار سنگین و بعضا فیزیکی روبهرو هستیم که میتونه سالیان سال تاثیرات روانی خودش رو روی فرزندان ما و حتی خود ما در سنین بالاتر بذاره.
تزریق حس شرمساری در زبانآموزان میتونه اونها رو از اون زبان بیزار بکنه.
اگر کسی حرف شما رو متوجه نمیشه و شما تن صداتون رو بالاتر ببرید، آیا در پیغام رسانی تغییری ایجاد میکنه یا اینکه صرفا شما دارید سر یکی از دانش آموزان خود “داد” میزنید؟ یک زبانآموز در اولین گام وقتی با صدای فریاد استادش روبهرو میشه، سریعا انگشت اتهام رو به سمت خودش میگیره و از خودش میپرسه “چرا من؟ مگه من چیکار کردم یا چی گفتم؟ چرا استاد از کوره در رفت؟ چه خطایی از من سر زده؟” و دهها سوال بی جواب دیگه! شما اگه چشمهاتون رو گرد کنید و دستهاتون رو توی هوا به این سمت و اون سمت پرت کنید باز هم اگر در انتخاب کلمات تغییر ایجاد نکنید، هیچ تاثیری روی درک دانشجو نخواهید داشت.
چه بسا با تزریق ترس و تشویش در وجود او، باعث بشید که از درس، زبان و شما متنفر بشه!
در رابطه با محیط ناسالم آموزشی میتونید در پادکست من به سه اپیزود 10، 11و 12 رجوع کنید.
کافیه روی تصویر روبه رو کلیک کنید.
حالا اجازه بدید در مورد عوامل تضعیف کنندهی این فیلترهای احساسی صحبت بکنم و اینکه چجوری میشه فضای آموزشی رو دلپذیرتر کرد.
وقتی که این فیلترهای احساسی تضعیف شده باشند، دانشآموز در آرامش و امنیت خاطر به تحصیل ادامه میده.
در حال حاضر حدود هفت استایل مختلف برای دانشحویان تعریف شده. یک مدرس با در نظر گرفتن تمامی اینها میتونه فعالیتهای کلاسی رو تغییر بده تا تمامی سلیقهها رو دربربگیره.
مثلا شما به عنوان مدرس تا حالا سعی کردید با موزیک یک گرَمر رو درس بدید یا تمرین کنید؟
این وظیفه ما مدرسان هست که از استایلهای دانشجویان آگاه باشیم تا بتونیم همهی دانشجویان رو درگیر کلاس بکنیم.
در انتهای هر درس دانشجو باید حس موفقیت در یک موضوع زبانی رو احساس بکنه (sense of achievement). این موضوع به قدری اهمیت داره که کتابهایی همچون English Result بر اساس توانسنجی دانشجو طراحی شده، به این معنی که در پایان هر درس دانشجو باید به خودش نمره بده که آیا میتونه از محتوای امروز درس درست استفاده بکنه یا نه. (can-do approach)
تنها بدونید که هر واکنش شما نیست به اشتباهات دانشآموزان میتونه عواقب جبرانناپذیری داشته باشه.
در رابطه با این موضوع به صورت جداگانه صحبت خواهم کرد.
در مورد موضوع راپور و رابطهی معلم-شاگردی به صورت مفصل توضیح دادم که میتونید اینجا مطالعه بکنید.
در نظر داشته باشید که این فیلترهای احساسی فقط منوط به یادگیری زبان نیستند! حتی سر میز شام هم این فیلترها باعث خودسانسوری فرزندان و در نتیجه دوری اونها از پدر و مادر و پناه بردن به شخص نادرست برای اتکا میشه! پس در هر شرایطی به یاد داشته باشید که تزریق ترس که یک سلاح منسوخ گذشتگان برای کنترل کلاس بوده؛ جایی در دنیای حال نداره و احترام بین مدرس و دانشجو و به تبع اون ایجاد فضای مناسب برای تقویت یادگیری از طریق تعامل و شناخت از یکدیگر صورت میگیره.
اگه شما تجربهی تلخ “ناامنی در کلاس” رو داشتید که مانع ادامهی تحصیل شما شده، با ما در میون بذارید.
و اگر راه حلی داشتید که ازش جواب گرفتید خیلی خیلی لطف میکنید اگر توی کامنتها بنویسید.
ممنونم
با سلام خدمت همه!
مطلبی خوبی بود که زکر کردین.
من خودم دانشجوی رشته ادبیات دیپارتمنت انگلیسی هستم ،مقاله شما خیلی برام مفید بود.
ممنونم دست تون درد نکنه…
مستفید شدیم….
مطلب خوبی بود . ممنون
دقیقا برای منم همین اتفاق ها افتاد تا الان ک 26سالم از زبان فراری باشم و حس ضعف کنم. کلاس اول راهنمایی معلم مون با لهجه ترکی غلیظ انگلیسی تدریس میکرد و هیچوقت نمیخندید شاد نبود و من هیچوقت از زبان خوشم نیومد. تو همه این سال ها چندبار تلاش کردم خصوصی یاد بگیرم ولی باز اضطراب تو کلاس بودن تو جمع بودن و بلد نبودن اذیتم می کرد.
چندماهی که به صورت خودآموز با مکالمه نصرت شروع کردم و یکماهی با یلدا علائی
و تازه دارم میفهمم و علاقه پیدا میکنم
و لذت میبرم از یاد گرفتن زبان.
کاش همه دبیر ها تلاش کنن و اپدیت شن و با روش های هزار سال پیش اینده ی نفر و ب باد ندن
همين الان از كلاس زبان رسيدم خونه . من و دوستام پنج ماه پيش اين كلاس رو استارت زديم تا بتونيم ايلتس بديم و اپلاي كنيم، تعيين سطح داديم سطح بچه ها از من بالاتر بود، استاد هم به اين مسئله واقف بود ولي اعتقاد داشت خيلي مشكل ساز نخواهد شد، از ب بسم الله ميديدم بچه ها خيلي خوب ترن و من دارم كم ميارم و از همون اول اعتماد به نفسم رو ازدست دادم و هميشه توي كلاس استرس داشتم و دست هايم يخ ميزنه جوري كه خنگ ترين ادم ميشم، كلاسمون رو دوست ندارم اما چاره اي ندارم جز ادامه دادنش، تنها چيزي كه باعث ميشه جا نزنم اينه كه براي زبان خوندنم هدف دارم با اين حال انگيزه ي من مثل نمودار سينونس ميمونه و دائما بالا پايين ميشه ،
من سعي خودم رو ميكنم كه به كلاس برسم ولي كلاس هميشه از من جلوتره با اينحال من نسبت به خود پنج ماه قبلم خيلي پيشرفت كردم و فقط ميدونم اگه سطح ما مثل هم بود، نتيجه ي بهتري رقم ميخورد.
ممنونم از شما به خاطر تحليلي كه روي اين موضوع داشتين.
همين الان از كلاس زبان رسيدم خونه . من و دوستام پنج ماه پيش اين كلاس رو استارت زديم تا بتونيم ايلتس بديم و اپلاي كنيم، تعيين سطح داديم سطح بچه ها از من بالاتر بود، استاد هم به اين مسئله واقف بود ولي اعتقاد داشت خيلي مشكل ساز نخواهد شد، از ب بسم الله ميديدم بچه ها خيلي خوب ترن و من دارم كم ميارم و از همون اول اعتماد به نفسم رو ازدست دادم و هميشه توي كلاس استرس داشتم و دست هايم يخ ميزنه جوري كه خنگ ترين ادم ميشم، كلاسمون رو دوست ندارم اما چاره اي ندارم جز ادامه دادنش، تنها چيزي كه باعث ميشه جا نزنم اينه كه براي زبان خوندنم هدف دارم با اين حال انگيزه ي من مثل نمودار سينونس ميمونه و دائما بالا پايين ميشه ،
من سعي خودم رو ميكنم كه به كلاس برسم ولي كلاس هميشه از من جلوتره با اينحال من نسبت به خود پنج ماه قبلم خيلي پيشرفت كردم و فقط ميدونم اگه سطح ما مثل هم بود، نتيجه ي بهتري رقم ميخورد.
من زمانی که دانشجو بودم این موضوعو خیلی تجربه کردم . درنهایت هم می دیدم کسایی که ایده های هرچند اشتباهشونو با اعتماد بنفس بیان میکنن بیشتر پیشرفت میکنن.ولی تو کلاس زبان تقریبا یاد گرفتم کنارش بذارم .مثلا این ترم یه استاد داریم که خیلی بالاتر از سطح کلاس ما صحبت میکنه ولی هرچی میپرسه سعی میکنم جواب بدم در حالیکه چند نفر سکوتو ترجیح میدن . معمولا از کنار اشتباهم یه نکته خوب و جدید مطرح میشه که برای بقیه هم مفیده.متاسفانه خیلیامون بعد تجربه های تلخ تو خانواده یا مدرسه یا … یاد گرفتیم بعد هر اشتباهی خودمونو سرکوب کنیم و جا بزنیم . اشتباه کردن بهتر از سکوت سر کلاسه . اشکالی نداره اگر بهم بخندن . منم به اشتباهم میخندم و دوباره تکرارش نمیکنم . دلم میخواد بتونم خوب حرف بزنم ودلایل زیادی براش دارم .نمی تونم از ترس اینکه بهم بخندن از اهدافم بگذرم. فک می کنم فقط با تمرین درست میشه . یک شبه نمی تونیم اعتماد به نفسمونو بالا ببریم ولی اگر مصمم باشیم اتفاق میفته .
سلام
ممنون از مقاله خوبتون و معادل بجای تنگویی برای body language که من قبلا جایی ندیده بودم
سلام آقای سیاوش و ممنون بابت این مطلب جالب برای منم این فیلتر شدنه پیش اومده من بعد چند سال دلم به دریا زدم رفتم کلاس زبان (تو مدرسه زده شده بودن و تریم تا سالها نداشت برم سمتش تا اینکه دل به دریا زدم و رفتم )اما فقط سه جلسه دووم آوردم من همکلاس بودم با بچه های هفت ساله چندش بود من از کلاس پریدم بیرون و دیگه هم نرفتم حالم خیلی بده بود حتی الان با یاداوریش الان هنوز درگیرشم ولی درسها رو غیر حضوری میرم جلو اینقدر از نظر روانی بالا پایین میشم که مطمئن نیستم چقدر دووم بیارم
سلام آقای سیاوش
به دلیل علاقه ی زیادم به یادگیری زبان
در موسسه ی زبان سفیر ثبت نام کرده بودم
ترم چهارم رو طی میکردم که چند خانم دانشجو که خب تسلط بیشتری هم داشتن با من همکلاس شدن البته سطح کلاس از نظر سنی اصلا یکی نبود از راهنمایی .دبیرستان دانشجو .کارمند داشتیم .رفته رفته بخاطر سرعت عمل در پاسخگویی مورد نیش و کنایه و تمسخر قرار گرفتم وکلا زبان رو بوسبدم گذاشتم کنار تا اینکه با پیج یلدا جون اشنا شدم .خیلی دوست دارم کلاس برم ولی بحث فیلتر احساسی رو مطرح کردید دیدم اتفاقیه که برای من افتاده .ممنون که گفتید ممنون اگه بخونید .عشق براتون که همه چیزه
ضمنا قیافه من و روش سر کلاس بودن من مثل عکسیه که گذاشتید همیشه اروم و بدون اینکه دستم رو ببرم بالا ،حتی زمانیکه درس رو انقدر خونده بودم بعبارتی قورتش داده بودم.
سلام
من مدت طولانی که دیگه کلاس نمیرم . اول اینکه همکلاسی های من خیلی سنشون کمتر از من بود و دوم اینکه اصولا اعتماد بنفس نداشتم که حرف بزنم وقنی هم که معلم ازم میپرسید همه چی ار ذهنم میپرید.
بنابراین سلف استادی شدم.اما متاسفانه عادت های بد اموزش رو هم از خودم نتونستم دور کنم مهمترینش اینکه که بارها کتاب 504 رو حفظ کردم اما چون در جمله بکار نبردم اصلا یادم نمیمونه.حیف زمانی که سوزوندم.
یه چیزی رو که اکثر معلمین متفق القول میگن اینه که قبل کلاس درس روز رو مرور نکنید. من به شدت مخالفم چون یکی مثل من که در درک موضوع delay داره بدون مطالعه بیاد سر کلاس ، استرس عقب موندن از کلاس نمیزاره از درس چیزی بفهمه .نمیدونم چرا همه اصرار دارن بدون مرور بیایم .بنظرم وفتی ما جلسه یا مصاحبه کاری که داریم ، از قبل مطالب مربوطه رو مرور میکنیم و بهتر میتونیم ازپس جلسه بر بیایم اما در یادگیری زبان همه مخالفند.
اموزش زبان برای من یه رویای دست نیافتنی شده. و امیدوارم روزی بتونم بهش دست پیدا کنم.
با تشکر از شما و یلدای عزیز و تیم خوبشون